گاهی هم روزهایم جلوی چشم هایم رژه می روند و یک چیزی آن ته ته های قفسه ی سینه ام هرری می ریزد پایین . انگار آوار بم باشد در سال های اول جوانی ام . انگار اصلن صدای آن همه کنسرت های خوبی باشد که در سال های اول جوانی ام می رفتم . یک دفعه یخ می کنم و می ایستم و همه چیز می ایستد و دلم می خواهد بترکد !

می گذارمش به حساب پریود و توی آینه به خود پریودی ام نگاه می کنم و می گویم : من خوبم . آن روزهای رفته ، رد شده اند و نمانده اند و همین خوب است . 

روزهای رفته ام را سوا می کنم می گذارم در سبدهای رنگی رنگی . روزهای گندیده ، روزهای آفتابی ، روزهای سفر کرده بر باد ... آفتابی هایش را دوست دارم و می گذارمشان توی یک سبد نارنجی پررنگ ، درست جلوی چشم هایم . از آن روزها همین سبد نارنجی پررنگ برای من بماند . بقیه اش را می گذارم فقط برای روزهای پریودی ام . دختر پریودی ، روزهای گذشته ی پریودی لازم دارد . روزهایی که تویش دعوا بود و داد و گریه و کاناپه ی اتاق نشیمن و لپ تاپ و اینترنت و تنهایی . دختر معمولی اما روزهای معمولی رنگی لازم دارد . روزهای سفر و گردش و موزه و سینما و رستوران و خنده و رنگ . اشکالش اینجاست که الان که دارم اینها را می نویسم ، هنوز پریود هستم و به روزهای رفته که فکر می کنم ، خنده ام زهرآگین بغض و اشک می شود . 

از پریود متنفرم . از ضعف و غصه و عصبیت و عصبانیتی که به من می دهد متنفرم . از این که این همه مرا به گذشته می برد متنفرم . از این که مرا آسیب پذیر می کند متنفرم . از این که دیشب که در هوای سرد آزادی اتوبوس رفت و برای من که دست تکان دادم صبر نکرد و من خیلی راحت گریه ام گرفت و بعد تازه رفتم سوار تاکسی شدم متنفرم . 

خوبی اش این است که در تمام این مددت حواسم هست و هر وقت امان می برم ، به خودم می گویم : " عب نداره ! پریودی ! خوب می شی . حواستو جم کن خراب ترش نکنی " 

بدی اش این است که مرتب به گذشته می روم . با کوچک ترین واژه یا تصویری که کوچک ترین ربطی به زندگی دو سال گذشته - نه اصلن چهار سال گذشته - ام داشته باشد ، می روم توی کوچه پس کوچه های میلان و تورین و کیه ری قایم می شوم . 

دلم چیزهایی را می خواهد که می داند نداشتنشان بهتر از داشتنشان است . ولی دلم می خواهدشان . سخت است . سخت است . دلم یک برف و باد تند می خواهد که پذیرای اشک ها و فریادهای من باشد . 

دلم می خواهد دیگر هیچ وقت پریود نباشم . 

همین !