سلام ...
فک کردین بدبختیای من تموم شده که برگشتم ؟؟؟؟؟؟؟
نهههههه !
ای جماعت غافل بیدار شین که زندگی سخت و طاقت فرسای دختر معمولی به شددت هر چه تمام تر ادامه داره !
خب خب ! ناشکری نمی کنم !!
از مریضی و تب سه هفته ای بلوندی نمی گم . از خیس شدن تمام ملافه ها به علت این که بلوندی غرق عرق می شد ، از نصفه شبی مجبور شدن به تعویض همه ی ملافه ها و بالش ها به خاطر این که عرق ازشون می چکید نمی گم !
از عمل جراحی بلوندی نمی گم . از این که الان مدتیه که نقش پرستار و تعویض پانسمان رو دارم . از این که باید به مددت زیادی کج خلقی هاشو که ناشی از دوره ی طولانی بیماری بود تحمل می کردم نمی گم .
از این که بلوندی الان سه هفته ای هست که سر کار نمی ره و دوره ی نقاهت رو می گذرونه ، نمی گم . احتمالن خانومای عزیز می دونن مردی که مدت طولانی مجبور باشه سر کار نره ، تبدیل به چه موجود غرغرویی می شه ! تبدیل به طفل لجبازی می شه که به هیچ صراطی مستقیم نیست !
خودم هم در راستای این که زن بیرون هستم و کار کردن بهم خیلی حال می ده ، همینم ! وختی برای مددتی بیکارم و توی خونه م ، به میزان خیلی خیلی خیلی زیادی غیر قابل تحمل می شم ! اینو حتتا بلوندی هم فهمیده !
بله دوستان ! فک نکنین من ناشکرم ! من از هیچ کدوم از اینا نمی گم !
بله بله ! خدا رو شکر ! بلوندی حالش خیلی بهتره ، هر چند نتایج آزمایش خونش که یه مقداری عفونت تو خونش بود نگرانمون کرده . ولی خب تب نداره و عرق هم کم می کنه و عملش هم خوب پیش رفته !
من اصن نیومدم که اینا رو بگم . اومدم بگم که من الان خیلی خیلی خیلی حالم گرفته س !
چون من دیروز در تورینو در یک بازار روز خیلی خوشگل هنری که همه هم هنرمند بودن و کارای خوشگلی داشتن شرکت کردم . روز آفتابی قشنگی بود . هوا عالی بود . هنرمندایی که شرکت کرده بودن همه مهربون و خوب بودن و داشتیم صفا می کردیم ...
بله ! ولی من حالم گرفته س ! می دونین چرا ؟
چون یک دفه ای حوالی ساعت هفت بعد از ظهر ، ابرها تشریف آوردن و پشت بندش هم بارون تشریف فرما شد و بعد از همه ی اینا باد اومد . بعد باده یه دفه ویرش گرفت تبدیل به طوفان بشه و طوفان بزنه همه ی بند و بساط ماها رو داغون کنه و سایه بان عزیز بنده که 150-160 یورو بابتش پول داده بودم و دو ماهی بیشتر نبود که خریده بودمش رو بزنه بشکنه و همه ی کارهای هنری رو کف خیابون خیس از بارون شر شر پخش کنه و بعدش تازه تگرگ شروع شد اونم به چه گندگی !
:(
بلوندی خونه بود . زنگ زدم ( در حالی که سعی می کردم خودمو در برابر باد و تگرگ حفظ کنم ) که بیاد سراغم . تو این حین داشتم سعی می کردم باقی مونده ی کارهام رو نجات بدم . ده دقیقه بعد زنگ زده می گه : من دارم می آم ولی اینجا مه شدیده و یه درخت هم وسط جاده افتاده ! باید خیلی احتیاط کنم . منم بهش گفتم عزیزم من که هستی م رو باد برد ! دست کم تو احتیاط کن ! نمی خواد عجله کنی . دست کم این وسط تو رو هم باد نبره !
خلاصه بلوندی اومد و تا اون موقع دیگه بارون بند اومده بود . من مثل موش آبکشیده بودم . همه ی وسایل خیس خیس بودن . از سایه بون فقط تونستیم پارچه ی ضد آب سقفش رو نجات بدیم . سازه ی فلزی ش رو در جا انداختم تو سطل آشغال بزرگ کنار خیابون !
:((
بقیه هم وضعی بهتر از من نداشتن . اومدم خونه ، و در راه برگشت ، شاهکار طبیعت رو دیدم ! هدیه ای که روز اول تابستونی به تورینو تقدیم شد !
اینم نمونه ش :
اگه هنوزم باور ندارین ، برین این عکس ها رو ببینین ...
http://multimedia.lastampa.it/multimedia/torino/lstp/156994/
اون وخ بیاین بگین من ناشکرم !
همه ی زحمتی که تو این مددت برای این کار بازار روز کشیده بودم ، به باد رفت ... به باد و تگرگ ...
همین !
:(