کیش ، بدون مرکز خرید !
سلام !
عجیبه ! نمی دونم چرا تا حالا از ایران تابستون ننوشتم اینجا ! والا !
خب می نویسم حالا ! از " کیش " می نویسم ...
...
* فرودگاه هستیم . موقع چک این ، پسره نیگامون می کنه و می گه : تازه از خارج اومدین ؟ خب می گم اوهوم . بیلیتامونو می گیره و می گه : خب پس بیاین ! بهتون دو تا فرست کلس می دم ! خوش بگذره !
این یکی از قشنگ ترین برخوردها بود با ما تو مسافرت ... یکی از " معدود " قشنگ ترین ها ...
* هواپیما هستیم . فرست کلس ! که زیاد هم فرقی با غیر فرست کلس نداره و فقط جا پاش بزرگ تره ( که برای درازهایی مثه ما خودش غنیمتیه ) اون طرف بهاره رهنما نشسته با دخترش و داره به همه لبخند می زنه و همه بهش لبخند می زنن . هی بهش سلام می کنن و حالشو می پرسن . من بهاره رهنما رو دوس دارم . خعلی ! ولی خب که چی ! برم بگم : سلام خانوم رهنما ! خوبییییییییییییییییییییییییین ؟ واسه فیلم دارین می رین کییییییییییییییییییییییییییششششششششششششش ؟ بعد اونم بگه : سلام عزیزم ! مرسی ! شما خوبین ؟ نه عزیزم ! سفرم شخصیه !
خب که چی ؟ بی کارین آخه ؟ الان با بهاره رهنما سلام علک کردین و بیچاره رو نابود کردین از بس باهاتون چاق سلامتی کرد و دهنش کش اومد ، معروف شدین ؟ الان خوشالین می رین به همه بگین فلانی بهتون لبخند زد ؟
ای بابا !
* کیش هستیم . هوا گرم نیس . ینی گرمه ! 37 درجه س . ولی می گن چن روز پیش 48 درجه بوده . پس خو گرم نیس دیگه !
* هتل هستیم . اینجاشو سانسور می کنم . دلم نمی خواد همه ی اون اتفاقای مسخره ی بد رو اینجا بنویسم . که چی ! مرده شور همه قوانین مزخرف مملکت رو ببرن !
* کیش خوبه . یاد مامانم خعلی . چه قد دلش می خواد بیاد کیش . من هی نمی اومدم . حالا همه ش به خودم لعنت می فرستم که با مامان نیومدم هی گفتم دوس ندارم ، دوس ندارم . حالا با بلوندی اومدم ...
* کیش برای من یه ساحل آروم تمیزه ، که می شه با خیال راحت به بلوندی نشونش داد . کیش کشتی آکواریوم مزخرفه که باید بیست دقیقه رفتنی موسیقی دالام دیمبول دی جی اش رو تحمل کنی و بیست دقیقه برگشتنی ، تا بتونی ده - دوازده دقیقه از اون پایین مرجان ها رو ببینی و ماهی ها رو - که راستیاتش زیادم هیجان انگیز نبود - !
* کیش جت اسکی بود . کیش دخترکان آرایش کرده با شلوار برمودا و مانتوهای رها در باد بود . کیش تشنگی مردمان سرزمینم بود که آزادی را قطره قطره می نوشند .
* دوباره فرودگاه هستیم . مامور مزخرف ترین پلیس دنیا بعد از وارسی ورق به ورق پاسپورت ها و چهره و اندام من ، به من تذکر می ده که نباید با یک مرد نامحرم ، اونم خارجی مسافرت برم ! پاسپورت ها رو از دستش می کشم و بهش می گم : به تو ربطی نداره ! به خودم و خانواده م ربط داره که چه گهی می خورم ! این قد عصبانی م که در اون لحظه به احتمال بازداشت شدن فک نکنم . از گیت رد می شیم . من که صورتم سرخ شده از عصبانیت و مردم که سعی می کنن تسلی م بدن .
* تهران هستیم . تهران گرم ! بلوندی می گه : آخخخخخخخخخخخخییییییششششششششش ! حالا که برگشتم تهران احساس می کنم اومدم کوه ! هوا به نظرم خیلی خنک می آد !